حکایت👌 نقل است که زیدی خواب دید هر قومی را به چاه افکنده و نگهبانی گرز بدست بالای چاه نگهبانی داده تا اگر کسی بالا امد هلاک کنند. رند خودش را به عبید زاکانی رسانده و پرسید: این چه سری است که بر سر هر چاهی داروغه گماردند الا چاه ایرانیان؟ چه شده به قوم فارس اعتماد کرده و بی نگهبان رهایمان نمودند؟ عبید گفت: خاطر جمع بوده اگر کسی از ما فیلش یاد هندوستان کند و خواست از چاه بالا رود؛چنان پایش بکشیم در ته چاه گردنش هم بشکند! نتیجه اخلاقی: حسود راحتی و ارامش ندارد! نه خودش میخورد.. نه چشم دیدن خوردن و رشد کسی را دارد!