مسایل فعلی افغانستان بیشتر به جامعه ربط پیدا میکند. بعد قراردادبن احساس کردند روزنه ای جهت حل مشکلات پیدا شد. در بن قولهای زیادی به رهبران افغانی داده شد بطوری که مجاب و به نوعی تشویق شدندبا اروپا و امریکا جهت تشکیل دولت همکاری کنند. اولین دولت کرزی محصول قرار داد بن بود. سالهای اول بد نبود و مردم امیدوار شده با کمک هایی که اروپا و دیگران قولش را داده وضع سامان پیدا کند. ولی به مرور متوجه سواستفاده ناتو و اروپا شده و منابع و معادن با ارزش کشورشان به یغما رفت. طلای دره کیان توسط المان تاراج شد! مرفین مزارع خشخاش دست امریکا افتاد! فرانسه و انگلیس معادن اورانیوم را تراشیده و بردند! اتفاقاتی افتاد که از چشم تیزبین افغانی دور نماند و باعث کینه ای شد که سینه به سینه نقل شد تا جو نفرت از بیگانه شدت گیرد. امریکا تلاش زیادی کرد تا با قدرت نظامی مخالفین دولت کابل را سرکوب کند ولی موثر نبود. با تطمیع هم موفق نشد. با معامله هم نشد. ناچار سراغ گفتگو رفت. در گفتگو با طالبان همیشه دنبال بازی دادن طرف گفتگو بود که حقه نگرفت و امریکا ناچار به فرار شد. اصولا امریکا در جایی که لانه کند به سادگی خارج نمیشود. شرایط انقدر سخت شد که چاره ای جز فرار ندید. برخی میگویند امریکا معامله کرد و زمین را تحویل طالب داد که این فرضیه خلاف است چرا که شاهد روند کار بوده و دیدم چقدر تلاش کرد تا بلکه طالب را با خود همسو کند که نشد. اگر میتوانست با پشتونها کنار اید هرگز این سرزمین را رها نمیکردو میماند. چه شد که فرار کرد؟ سابقه حملات نظامی و سپس سیاسی و اواخر گفتگو کاملا نشان میدهد امریکا نتوانست نظر پشتون را جلب کند و چاره در فرار بود چرا که اگر زمستان فرا میرسید قطعا تلفات سنگینی میداد. طالبان قبل و فعل تفاوت هایی ندارند. باید به نوع تعامل و رفتاری که قدرتها از انها درخواست کردند نگاه کرد. زمانی که امریکا به افغانستان لشکر کشی کرد؛القاعده و طالبان در افغانستان جولان داده و امریکا به بهانه سرکوب این جریان وارد فاز نظامی شد. در حالی که سوابق نحوه تشکیل طالبان نشان میدهد از سالها قبل دنبال بستر سازی به منظور حضور در افغانستان بود. شاید خیلی ها جذب و اعزام نوجوانان افغانی به بهانه درس و اعزام به پاکستان را بیاد اورند. ان زمان کمتر کسی متوجه اینده این نوجوانان بود لیکن زیر بنا و زیر ساخت گروه طالبان از همین مقطع اغاز شد. شکل حضور طالبان پس از بروز جنگهای داخلی بین حزب اسلامی و جمعیت اسلامی به موقع و نکته سنجی شده بود. درست زمانی که مردم بدلیل بروز جنگهای داخلی از اینده ناامید بوده؛پدیده ای بنام طالبان ظهور کرد که موجب خوشحالی حتی دولت وقت کابل هم شد! طالبان از قندهار شروع و به هفت استان شمالی و تسلط بر جاده نعل اسبی معروف رسیدند. وقایع 11 سپتامبر تکمیل کننده طرح امریکا بود. گروهی که با کمک اذناب عرب و انگلیسی تربیت نموده؛بستر ساز حضور نظامی امریکا در افغانستان شد! پروژه کاملا طبق برنامه پیش رفت و اتفاقات حمله به کابل و اعلام نابودی طالب توسط امریکا؛تکمیل کننده هدف پنهان سیا به منظور تسلط بر خاورمیانه بود. اینکه چگونه موفق شدند بر افکار جریانی که طالب علوم دینی بوده نائل ایند؛خود داستان مفصل دیگری دارد ولی همینقدر باید گفته شود که خود طالبان هم زمانی متوجه بازی در یک برنامه از قبل طراحی شدند؛که دیر شده و جامعه افغانی وجود طالب را مساوی با قتل و غارت و خشونت و تنگ نظری و دگماتیسم افراطی دیدند. جبران انچه بدست طلاب علوم دینی اتفاق افتاد بسیار سخت است! طالب دید چگونه میراث فرهنگی کشورش را کسی نابود نمود که در کنارش به اسم جهادی خارجی در یک سنگر حضور داشت! طالب افغان زمانی منوجه گول خوردن شد که انگلیس فرماندهان القاعده و طالب غیر بومی را از میان حلقه محاصره کماندوهای امریکایی خارج نمودو انها را تنها و بی دفاع طعمه گلوله سربازان امریکایی قرار داد تا اخرین نفررا قتل عام کنند! انچه با رویکرد جدید طالب مواجه هستیم در حقیقت نوعی بازگشت است. طلاب علوم دینی به دستور همان کسانی که به صحنه رزم کشیده شد؛جنایت هایی نمود که موج نفرت و ترس را علیه خود بوجود اورد. پس از 20 سال تلاش و گردش خانه به خانه اکنون سعی دارد گذشته دهشت انگیز را پاک و جبران کند. شاید یکی از دلایل پیشروی بدون مانع طالب همین باشد. ایا جامعه افغان به این باور رسیدکه یک بار دیگر به طلاب علوم دینی اعتماد کنند؟ عملکرد خودپشتونها و طالبان نسل جدید باید این اعتماد و باور را بوجود اورد. @bache_kavir