▫️وحشت و اضطراب امانش نمیداد؛
وسط شلوغی صحرای منا، شوهرش را گم كرده بود.
تازه مسلمان بود.
از انگلیس با همسرش آمده بود برای حج.
ميان آن همه جمعيت غريب، مانده بود چه كند.
از هرکس به زبان انگلیسی سوال میکرد جوابی نمیگرفت.
آقایی نزديك آمد.✨
به زبان انگليسی حالش را پرسيد.
اول، كمكش كرد برای رمی جمرات؛
بعد هم از راهی كه عجيب نزديك بود آوردش كنار خیمه خودشان.
وقت خداحافظی، از آقای ناشناس اينطور شنيد:
«وظیفه ماست به محبّان خودمان رسیدگی کنیم؛
در طول عمر من شک نکن،
سلام همسرت را هم برسان!»
از وقتی مسلمان شده بود، همه چيزِ دين تازه برايش قابل قبول بود؛
همه چیز به جز عمر طولانی امام زمان.
به خودش که آمد با همسرش از خیمه بيرون زدند.
اما دير شده بود!
📚 میر مهر، ص 356.
#حج
#حامی_شیعیان
#داستانک_مهدوی
@bachehaeyaseman