ادامه مطلب👇👇👇 🔺دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپش! رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوش‌هامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوش‌بریده‌ها… شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. 🔺۲۵۰ هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که ۲۵۰ هزار تومن، حقوق چندماهش می‌شد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه. 🔺پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و من بچه مذهبی پرادعا هیچ… 🔺همسر شهید الداغی هم گفته است: وقتی خدا بخواهد یک نفر را عزیز کند، هیچ‌کس نمی‌تواند مانع آن شود؛ همین‌طور که وقتی خدا بخواهد عزت را از یک نفر بگیرد، باز هم کسی نمی‌تواند مانعی در آن ایجاد کند. 🔺شاید هیچ وقت حمیدرضا در زندگی‌اش فکر نمی‌کرد که روزی اسمش حتی از دو کوچه آن‌طرف‌تر هم شنیده شود اما الآن تمام ایران و تمام دنیا او را می‌شناسند؛ فقط خدا می‌تواند به یک نفر تا این اندازه عزت بدهد و می‌دانم که خداوند کسی را بی‌خودی بزرگ نمی‌کند. من به همسرم افتخار می‌کنم و نمی‌دانم از خدا چطور تشکر کنم که این عزت را به همسرم داد و این افتخار را شامل حال ما کرد. 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1589903798C9357de13fd