۲. ۲. طلحه و زبير
بررسي سوابق سياسي طلحه و زبير از زمان خلفاي نخستين، نشانگر جاهطلبي و رياستدوستي آن دو است. نگاهي گذرا به روابط طلحه و زبير و عثمان اين حقيقت را روشن ميسازد. طلحه و زبير از رهگذر روابط حسنه با عثمان به مال و منال فراواني رسيدند. طلحه در شوراي شش نفره خلافت، به عثمان رأي داد (دينوري، همان: ۱/۴۴) و زبير نيز جايگاه خاصي نزد عثمان داشت؛ آنگونه كه عثمان ششصد هزار درهم به عنوان جايزه به او بخشيد.(هاشمي بصري، ۱۴۱۰: ۳/۹۵) با اين حال آن دو براي رسيدن به خلافت و قدرت، در سلك مخالفان درجه اول عثمان در آمدند و در قتل وي كوشيدند.
ابن ابيالحديد معتزلي درباره رياستطلبي آن دو مينويسد: «طرح شوراي خلافت از سوي عمر، انگيزه به دست گرفتن خلافت در اعضاي شورا را به وجود آورد و آنان چشم طمع به آن دوختند و در انتظار رسيدن به منصب خلافت بودند. دوستي جاه و مقام يكي از علل مخالفت با حكومت علوي بود، به ويژه در جنگهاي جمل و صفين. شوراي تعيين شده از سوي عمر سبب گرديد تا كساني همچون طلحه و زبير چشم طمع به خلافت بدوزند و خود را هم سنگ اميرمؤمنان(ع) بدانند.»(ابن ابيالحديد، همان: ۹/۲۸؛ درينوري، همان: ۱/۷۵) وي در جاي ديگري مينويسد: «طلحه يقين داشت که خلافت پس از عثمان به اعتبار پيشينه خود و عموزاده بودن با ابوبکر به او خواهد رسيد. وي در زمان حيات ابوبکر، در خلافت با عمر منازعه داشت و با همين انگيزه و طمع رسيدن به خلافت در ساماندهي شورش بر ضد عثمان نقش فعالي داشت و در اين راه زبير نيز که خلافت را براي خود ميخواست، با طلحه همکاري کرد. اميد اين دو براي رسيدن به خلافت، کمتر از علي(ع) نبود.»(ابن ابيالحديد، همان: ۱۱/۹-۱۱)
غير از اين توهم، عوامل ديگري همچون نزديكي به عايشه نيز اميد دستيابي به خلافت را در آنان تقويت ميكرد،(مفيد،۱۴۱۳ب: ۱/۲۴۶؛ ابن ابيالحديد، همان: ۱/۲۳۳) زيرا عايشه از سرسختترين و با نفوذترين منتقدان عثمان بود.
طلحه و زبير كه نقش كليدي در فراخواني معترضان سياسي از گوشه و كنار جهان اسلام براي شورش عليه عثمان داشتند،(دينوري، همان: ۱/۳۵) با مشاهده گرايش عمومي انقلابيون به اميرمؤمنان(ع)، نقشههاي خود را بر آب رفته ديدند، از اينرو براي جلوگيري از طرد سياسي، پيش قدم شده و از نخستين كساني بودن كه با آن حضرت به عنوان خليفه جديد بيعت كردند؛(ابن اثير جزري، ۱۳۸۵: ۳/۱۹۱؛ همو: ۳/۶۱۰؛ طبري، همان: ۴/۴۲۷-۴۳۱؛ دينوري، همان: ۱/۶۶) ليکن پس از مراسم بيعت نزد اميرمؤمنان(ع) آمدند و خواستار مشاركت در امر حكومت شدند(يعقوبي، همان: ۲/ ۱۷۹-۱۸۰) و چنين ادعا كردند كه بيعت آنان از آغاز به همين انگيزه بوده است،(دينوري، همان: ۱/۵۱) از اينرو آن حضرت بايد با آنان در امور حكومتي مشورت كند؛(رضي، خطبه ۲۰۵) ولي پاسخهاي منطقي حضرت علي(ع) اين هدف را براي آنان دستنيافتني كرد، از اينرو از امام خواستند تا عراق و شام(مفيد، ۱۴۱۳الف: ۱۶۴) را به آنان واگذارد و ستمي را كه در دوران عثمان بر آنان رفته جبران فرمايد. آن حضرت در برابر اين پيشنهاد يادآور شد كه تنها كساني را به زمامداري برميگزيند كه به دينباوري و امانتداريشان اطمينان يابد.(ابن ابيالحديد، همان: ۱/۲۳۱) اين سخنان بذر ناميدي را در دل طلحه و زبير پاشيد و انديشه براندازي حكومت نوپاي امام علي(ع) را در ذهن آنان پروراند.(الدينوري، همان: ۱/۵۱-۵۲. مفيد، ۱۴۱۳الف: ۱۶۴)
آن دو به اندازهاي رياستطلب بودند كه حتي بر سر امامت جماعت نيز با يكديگر درگير بودند.(الهاشمي البصري، ۱۴۱۰: ۵/۴۰؛ يعقوبي، همان: ۲/۱۸۱؛ مفيد، ۱۴۱۳الف: ۲۸۱) اميرمؤمنان(ع) در اينباره ميفرمايد: «هر يك از دو تن كار را براي خود اميد ميدارد، ديده بدان دوخته و رفيقش را به حساب نميآورد… به خدا سوگند اگر بدان چه ميخواهند برسند، اين، جان آن را از تن بيرون سازد و آن، اين را از پا در اندازد.»(رضي، خطبه ۱۴۸) معاويه نيز از رياستطلبي آن دو آگاه بود، از اينرو در جنگ جمل از اين نقطه ضعف بهره برد و به نامهنگاري و تحريك و دلگرمكردن طلحه و زبير براي تصدي خلافت پرداخت. وي در نامهاي به زبير مينويسد: «من از مردم شام براي تو تقاضاي بيعت كردم، پذيرفتند و بر آن كار هجوم آوردند؛ همانگونه كه سپاهيان هجوم ميآورند. هر چه زودتر خود را به كوفه و بصره برسان و مبادا پسر ابوطالب بر تو در رسيدن به بصره و كوفه پيشي گيرد كه پس از تصرف آن دو شهر چيزي باقي نخواهد بود؛ براي طلحه بن عبيد الله نيز بيعت گرفتهام كه پس از تو خليفه باشد. اكنون شما دو تن آشكارا مطالبه خون عثمان كنيد و مردم را بر اين كار فراخوانيد و كوشش كنيد و دامن همت به كمر زنيد.»(ابن ابي الحديد، همان: ۱/۲۳۱)
شيخ مفيد درباره رياستطلبي طلحه و زبير مينويسد: «طلحه و زبير با اين يقين که پس از عثمان خلافت به آنان خواهيد رسيد، او را به قتل رساندند. هنگاميکه مردم با اميرمؤمنان(ع) بيعت کردند، آرزوهاي آن دو در