* بررسی انحصار طلبی و امر به تأویل متون دینی در بهائیت بهائيت در استناد به آيات و روايات از شيوه‌هاي گوناگوني همچون تأويل و باطن‌گرايي بهره گرفته و در مواردي پا را فراتر نهاده و دست به تحريف نيز آلوده است. پيش از بيان نمونه، ذکر چند نکته درباره تأويل‌گرايي بهائيت لازم است: ۱. لازم شمردن تأويل حسين‌علي نوري منع تأويل منابع ديني را سبب پنهان ماندن حقيقت و اسرار علوم دانسته و مي‌نويسد: «اگر معاني اين کلمات مُنزله در کتب را که جميع ناس از عدم بلوغ به آن، از غايت قصوي و سدرة منتهي محجوب شدهاند، از ظهورات احديّه در هر ظهور به تمام خضوع سؤال مي‌نمودند، البتّه به انوار شمس هدايت مهتدي مي‌شدند و به اسرار علم و حکمت واقف مي‌گشتند.»(۱) ازاين‌رو نظريه‌پردازي‌هاي خود درباره متون ديني را چنين آغاز مي‌كند: «حال اين بنده رشحي از معاني اين کلمات را ذکر مي‌نمايم تا اصحاب بصيرت و فطرت از معني آن به جميع تلويحات کلمات الاهي و اشارات بيانات مظاهر قدسي واقف شوند تا از هيمنه کلمات از بحر اسماء و صفات ممنوع نشوند و از مصباح احديّه که محلّ تجلّي ذات است محجوب نگردند.»(۲) حسين علي نوري تأويل‌هاي خود را كليد ابواب علم الاهي و گستراننده نور هدايت مي‌داند: «ابواب علم الاهي به مفاتيح قدرت ربّاني مفتوح گشته و جواهر وجود ممکنات به نور علمي و فيوضات قدسي منوَّر و مهتدي گشتند به قسمي که در هر شيء بابي از علم بازگشته و در هر ذرّه آثاري از شمس مشهود شده و با همه اين ظهورات علمي که عالم را احاطه نموده هنوز باب علم را مسدود دانستهاند و امطار رحمت را مقطوع گرفتهاند.»(۳) اين گونه از انديشه‌هاي حسين‌علي نوري، برگرفته از آموزه‌هايي است كه جريان‌هاي باطني رواج داده‌اند. آقانوري در اين‌باره مي‌نويسد: «تفکر تأويل‌گرايي و چشم‌پوشي از ظاهر نصوص ديني در ميان پيروان همه فرق اسلامي يافت مي‌شود، چون ساختار نصوص ديني به‌گونه‌اي است که تفسير و تأويل‌پذير و درخور تطبيق‌هاي مختلف است، ازاين‌رو باطنيان هيچ متن مقدسي و حتي غير مقدسي، ولي با اهميت را بدون تأويل نگذاشته‌اند.»(۴) اسماعيليان باطن را روحِ دين دانسته و همه‌جا بر ظاهر مقدم داشته‌اند. آنان به ظواهر کتاب و شريعتِ بدون توجه به باطن، بهاي چنداني نداده و شريعت بدون تأويل را همچون جسد بدون روح دانسته‌اند: «كتاب‌ها و شريعت چون دو جسد است و معني و تأويل مر آن جسدها را چون دو روحست.»(۵) عارف تامر (محقق مشهور اسماعيلي) گمراهي ديگر فرق اسلامي را (به تعبير او سواد اعظم) را جهل به باطن دين و اکتفا به ظواهر آن دانسته و مي‌گويد: «اعتقاد به وجود ظواهر و باطن در دين جز روح و از واجبات ديني، به‌علاوه اساس دعوت باطنيه است.»(۶) ناصر خسرو (مروّج برجسته اسماعيليه) معتقد است که شريعت بدون تأويل از هيچ ارزشي برخوردار نيست. همان‌گونه که جسد بدون روح بي‌ارزش است. آن‌که باطن شريعت را نداند، نه‌تنها از دين بي‌بهره است، مورد بيزاري رسول خدا نيز هست: «همچنانكه جسد بي‌روح خوار باشد و كتاب و شريعت را هم بي‌تأويل و معني مقدار نيست نزديك خداي چنانكه رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت: انّ الله اسس دينه علي امثال خلقه ليستدل بخلقه علي دينه و بدينه علي وحدانيته؛ گفت خداي بنياد نهاد دين خويش را بر مانند آفرينش خويش تا از آفرينش او دليل گيرند بر دين او و به دين او دليل گيرند بر يگانگي او چون اندر افرينش جان پيداست كه باطن چيزها از ظاهر چيزها شريف‌تر است و پايداري ظاهر هر چيز بباطن اوست لازم آيد كه سخن خداي تعالي و شريعت رسول بباطن كتاب و شريف‌تر استن و هر كه باطن او نداند او از دين به چيزي نيست و رسول ازو بيزار است به قول خداي تعالي: ﴿فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ﴾(۷) ».(۸) ۲. انحصار در تأويل حسين‌علي نوري به سبب ادعاي نبوت، حق تأويل منابع ديني را براي خود محفوظ مي‌داند و هر متني را آن‌گونه معنا مي‌کند که او را به اهدافش برساند؛ ليکن ديگران را از اين كار باز مي‌دارد، چون تأويل‌گرايي ديگران را سبب تحريف مي‌داند: «ان الذي يأول ما نزل من سماء الوحي و يخرجه عن الظاهر انه ممن حرّف کلمة الله العليا و کان من الأخسرين في کتاب مبين.»(۹) اشراق خاوري نيز درباره تأويل متون مي‌نويسد: «کلمه الهيه را تأويل مکنيد و از ظاهر آن محجوب ممانيد چه که احدي بر تأويل مطّلع نه، الّا اللّه و نفوسي که از ظاهر کلمات غافلند و مدعي عرفان معاني باطنيه، قسم به اسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود؛ طوبي از براي نفوسي که ظاهر را عامل و باطن را آملند.»(۱۰) او از عباس افندي گزارش مي‌کند: «ازجمله وصاياي حتميه و نصايح صريحه اسم اعظم اين است که ابواب تأويل را مسدود نمائيد و به صريح كتاب، يعني به معني لغوي مصطلح قوم تمسك جوئيد.»(۱۱) انحصارگرايي حسين‌علي نوري در تأويل متون ديني، ريشه در انديشه‌هاي باطني اسماعيليه دارد. آنان بر اين باور بودند كه رموز و باطن شريعت به‌گونه‌اي..