* بررسی و تحلیل محبت و خوشرفتاری بهائیان با تکیه بر آثار بهائیت
بهائیت یک جریان سیاسی مذهبی است که همه تلاش خود را به کار گرفته است تا خود را به عنوان یک دیانتی معرفی کند که در پی محبت و خوشرفتاری و خوشگفتاری است، از اینرو در از صلح عمومی سخن میرانند: «آرزوی ما وحدت عالم انسانی است و مقصد ما صلح عمومی »(۱) و چنین مینمایند که دین باید سبب الفت و محبت شود: «دين بايد سبب الفت و محبّت باشد. اگر دين سبب عداوت شود نتيجه ندارد بی دينی بهتر است»؛(۲) لیکن همه این شعارها تنها برای اغوای و جذب غیر بهائیان به بهائیت است، زیرا:
۱. شوقی افندی در امر تبلیغ، غیر بهائیان را نادانان و غافلانی معرفی میکند که دارای استیحاش هستند که با معاشرت، مجالست و طرح دوستی و محبیت باید در آنان نفوذ کرد و به بهائیت جذب کرد: «این معلوم و واشح است که الیوم تأییدات غیبیه شامل حال مبلغین است و اگر تبلیغ تأخیر شود، به کلی تأیید منقطع گردد …در هر صورت باید تبلیغ نمود؛ ولی به حکمت؛ اگر جهاراً (آشکارا) ممکن نه، خفیاً (مخفیانه) به تربیت نفوس پردازند و سبب حصول روح و ریحان در عالم انسان شوند؛ مثلا اگر نفسی از احباء با نفسی از غافلین طرح دوستی و راستی اندازد و به کمال مهربانی با او معاشرت و مجالست نماید، در ضمن اخلاق و اطوار و حسن رفتار و تربیت الهی و وصایا و نصایح ربانی سلوک نماید، البته کم کم آن شخص غافل را بیدار کند و آن نادان را دانا نماید. نفوس استیحاش دارند باید نوعی مجری داشت که اول استیحاش نماند، بعد کلمه نفوذ یابد؛ اگر نفسی از احباء با نفسی از غافلین مهربانی کند و در کمال محبت حقیقت امر را به تدریج تفهیم نماید.»(۳)
در جای دیگری معاشرت، مجالست و مؤالفت بهائیت را برای جذب دیگران بهائیت میداند: «با او معاشرت و مجالست و مؤالفت نمایند و او را تبلیغ کنند.»(۴)
۲. بهائیت یک قوم نژادپرست است که غیر خود را آدم نمیداند. حسین علی نوری (بها) میگوید: «اتركوا التروك و لو كان ابوك، ان احبّوك اكلوك و ان ابغضوك قتلوك.»(۵)
او دوستداران و پیروانش را درّ و جواهر میخواند و دیگران را سنگ ریزه میخواند: «احبائي هم لئالي الامر و من دونهم حصاه الارض.»(۶)
عباس افندی (عبدالبهاء) نیز در تحقیر آذری زبانان میگوید: «جمال پاشا … چون به عكا رسيد و ملاقات مرا خواست بر الاغ سوار شده به قصد خانه اش رفتم. همين كه مرا ديد، استقبال كرد و مرا به كنارش نشاند و بي مقدمه چنين گفت: تو از مفسدين در ديني و به همين جهت دولت ايران تو را در اينجا تبعيد نمود. … انديشيدم كه ترك است و بايد جوابي مضحك و مسكت داد.»(۷)
او در تحقیر سیاهپوستان نیز مینویسد: وي در توهين ديگري به سياهپوستان مينويسد: «اقوام متوحّشه به هيچ وجه از حيوان امتيازي ندارند. مثلاً چه فرق است ميان سياهان افريک و سياهان امريک؟! اينها خلق الله البقر علي صورة البشرند. آنان متمدن و با هوش».(۸)
۴. دیننمای بهائیت نه تنها سبب الفت و محبت نشده است، بلکه مملو از خشونت و درگیری و اختلاف است. حسین علی نوری، ۲۷ سال سرکرده جریانی بود که عباس افندی درباره آموزههایش مینویسد: «و در يوم ظهور حضرت اعلي منطوق بيان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود.»(۹)
حسین علی نوری بر سر جانشینی علیمحمد شیرازی (باب) چه جنجالها و اختلافات و فحاشی و کشتارها که به راه نیانداخت آنگونه که خواهرش عزیه نوری درباره خشونت و ظلم يزيدگونه حسين علي نوري مينويسد: «مردم به دليل خشونت و ظلم بهاءالله دربارهي او ميگفتند: اگر حسينعلي، مظهر حسينِ علي (امام حسین علیه السلام) است هزار رحمت حق بر روان پاك يزيد.»(۱۰)
همچنین عباس افندي از هراسي مينويسد که پدرش یعنی حسين علي نوري در دل مسلمانان انداخت: «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (شيعيان) را هميشه خائف و هراسان داشت. سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسي در کربلا و نجف در نيمه شب جرأت مذمّت نمينمود و جسارت بر شناعت نميکرد.»(۱۱)
پس از عباس افندی و برادرش محمد علی بر سر جانشینی پدر اختلاف پیدا کردند و دعواهای حسین علی نوری و میرزا یحیی نوری (صبح ازل) تکرار شد.
بر این اساس همانگونه که از شوقی افندی هم گزارش شد، روی خوش، گفتار نیکو و آغوش باز بهائیان تنها برای جذب مخاطبانی است که اطلاعی از حقایق بهائیت ندارند و در حقیقت آنان در پی جذب پیرو، یافتن اکثریت و تشکیل حکومت هستند برای اجرا تعالیم داعش گونه خود که گذشت، زیرا آنان غیر بهائیان را نژادپستتر، سنگریزه و غیر آدم میدانند.
حال جای این پرسشهاست:
أ. آیا این دوگانگی فریب و نیرنگ و نفاق نیست که حقیقت را به مخاطب وارانه نشان دهیم؟
ب. آیا این تحری حقیقت است که برای جذب مخاطب، در باغ سبز به او نشان دهید و با محبتی فریبکارانه و خوشرفتاری دروغین، شناخت نادرست و غیر حقیقی به مخاطبانتان القا کنید؟
ج. آیا آموزهها