* تحلیل ادعای الوهیت سران بهائیت
شيرازي و نوري در موارد بسياري با اعلان پايان دور نبوت، پيامبري خود را نفي کرده و از الوهيت و مظهريت و ربوبيت خود سخن راندهاند و ديگر سران و مبلغان بهائيت نيز اين سخنان را تأييد کردهاند؛ از جمله الوهيت. عليمحمّد شيرازي درباره الوهيت خود و ظهور ربوبيتش مينويسد: «چون که ظهور سر، ظهور الله، نه ظهور بشأن نبوت و ولايت، بل به ظهور ربوبيت از اين جهت بود که ظاهر شد به ظهور انني انا الله لا اله الا انا در حين ظهور اول کسي که به من بيعت کرد، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، چنانچه نص حديث است، بعد اميرالمؤمنين(علیه السلام) بود و بعد ائمه(علیهم السلام)».(۱)
حسين علي نوري نيز با نفي خداي سبحان، از الوهيت و يگانگي خود مينويسد: «انّه لا اله الّا انا الباقي الفرد القديم» (۲) و در جاي ديگري آورده است: «قال و قوله الحقّ انّه ينطق في کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العليم الخبير». (۳) ولي در قصيده ورقائيه خود را خداي خدايان ميخواند: «كلّ الالوه من رشح امري تالّهت و كلّ الربوب من طفح حكمي تربّت»(۴) و در لوح تولدش با جملهاي متناقض، از ادعاي الوهيت خود پرده برميدارد: «فَيا حَبَّذا مِنْ هذَا الْفَجْرِ الَّذي فيهِ اسْتَوي جَمالُ الْقِدَمِ عَلي عَرْشِ اِسْمِهِ الْأَعْظَمِ الْعَظيمِ وَ فيهِ وُلِدَ مَنْ لَم ْيَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ».(۵)
روشن است كه اين ادعاها با سيره مشترک انبياء الهي سازگار نيست، زيرا هيچ پيامبري جز با دعوت به توحيد ذاتي، صفاتي و عبادي مبعوث نشد، از اينرو انبياء الهي هرگز ادعاي الوهيت و ربوبيت نداشتند، بلكه انسانها را سوي اعتقاد به مبدأ يکتا، رب يگانه و در نتيجه معبود واحد دعوت ميکردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون».(۶)
انبياء پيش از معرفي خود و جايگاهشان (نبوت و رسالت)، خود را بنده خدا ميخواندند، از اينرو پيامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) به پيروان خود نيز ميآموزد که او را پيش از رسول بودن، بنده خدا بدانند: «اشهد ان محمّداً عبده و رسوله». بر پايه اين آموزه نبوي است که امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: «لا ترفعوني فوق حقي».(۷)
پس چگونه است که مدعياني همچون عليمحمّد شيرازي و حسين علي نوري خلاف سيره پيامبران الهي گام برداشته و از نردبان ادعا بالا ميروند؟
پانوشت
۱. تفسیر سوره حمد، ص ۲.
۲. اقدس، ص ۸۴ و ۸۶.
۳. همان، ص ۱۳۶.
۴. مکاتیب عبدالبهاء، ج ۲، ص ۲۵۵.
۵. رساله ایام تسعه، ص ۵۰.
۶. سوره انبياء، آیه ۲۵؛ نك: تسنیم، ج ۱۴، ص ۶۶۴.
۷. بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۲۶۵.