محسن جان امشب بد جور هوایت کرده بودم
از بین مخاطبین موبایل چشمم که به شماره تلفنت افتاد، باز یاد خوبیهای تو افتادم.
اصلا انگار برایم شدهای آیینه یاد کردن جایگاه ابدی خودم..
وقتی میخواهم کمی از دنیا فاصله بگیرم و یاد مرگ کنم، تو را بیاد میآورم... ساعات کوتاهی که همراه تو بودم را در خاطرم نشان میکنم
بعد با خودم میگویم دیدی محسن هم آخرش این محل عبور را ترک کرد؟
نمیدانم اما چرا یادم نمیمانی
دعایی کن برای این نسیانهایم... دوست دارم بیشتر یادت کنم
اما یک چیز هم در دلم مانده و آن این که:
خیلی زود رفتی.
دعایم کن.