📜
#سرگذشت❄️
#برشی_از_یک_زندگی🩷
#نسرین.
#قسمت۲۲
زنعمو راست میگفت چون در طول مدرسه چند تا از دوستام برای برادر یا دایی و عموشون منو در نظر گرفته بودند و حتی مادرشونو برای دیدن من فرستاده بودند خونمون…..بابا در جواب زنعمو گفت:نگران نباش….اونا همه غریبه هستند و چون شناختی ازشون ندارم مطمئن باش دختر بهشون نمیدم…..در ضمن چرا بدون اجازه رفتی حلقه خریدی؟؟؟؟مگه تو رسم اینجارو نمیدونی؟؟؟اینجا رسمه که مادر عروس رو هم برای انتخاب و خرید همراه ببرید….زنعمو با خنده گفت:حالا دیگه رفتم خریدم……بعدش حلقه رو از جعبه اش در اورد تا توی انگشتم کنه که بابا گفت:اونو بزار توی جعبه اش…..هر وقت مراسم نامزدی گرفتیم پیش مهمونا و اقوام دستش میکنی……زنعمو شرمگین قبول کرد و حلقه رو گذاشت داخل جعبه اش….مامان از فرصت استفاده کرد و با ناراحتی گفت...
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
🎹بختیاری آنلاين را از خود بدانید
📢 ما صدای شما هستیم
@OSB1777 📞
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯