⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ عجیب ومعنوی شهید محمد زمان ولی پور ✨کار از کار گذشته بود دیگر نمی شد کاری کرد با تمام مهارتی که در وصله و پینه زدن کفش هایش داشت این بار آنقدر درب و داغان شده بودند که مجبور بود آنها را دور بیندازد. ✨ یاد کفشهای کهنه برادرش افتاد که چند روز پیش دور انداخته بود،رفت پشت حیاط خانه و آنها را پیدا کرد داشت کفش ها را با دقت می شست و برای تعمیر آماده می‌کرد که مادر پولی کف دستش گذاشت و از او خواست برای خودش کفشی بخرد. ✨پول ها را با مهربانی در دست مادر گذاشت ، مادر جان دستت درد نکند کفشهای داداش هنوز جانی به خود دارند! قابل تعمیر است. من چگونه کفش و لباس نو بپوشم حالی که بعضی از همکلاسی هایم حتی یک دست لباس تمیز ندارند دلشان می‌سوزد مادر، گناه دارند .بگذار با آنها همدردی کنم تا دلشان آرام باشد. @bandegye