🔞
پدر شوهرم دیوانه وار سرم فریاد زد یا رضایت میدی شوهرت زن دوّم بگیره یا بچه هات بزار برگرد خونه بابات...
نگاهم به شوهرم افتاد که با ترس گفت :
مجبورم وگرنه ...
که یهو خون جلو چشمم گرفت دوییدم سمت ...😱
ادامه داستان هانا اینجا بخونید👇
https://eitaa.com/joinchat/3177841241C1cb74e6d58