. ❗️ یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید:یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار کرد و در جواب گفت ..... 👇 ادامه ماجرای دهان پر از کرم پیر زن😱😱 در غسالخانه http://eitaa.com/joinchat/2871459840C8a477f6974