💠 | بدرقه جان ✍️ از وسط میدان جنگ، آن‌قدر خاک بلند شده بود كه هیچ‌چیز پیدا نبود. 🔻 در میان صدای شمشیرها، ناگهان ندایی آشنا به گوش رسید: «یَا اَبَتَاهُ، عَلَیكَ مِنِّى‏ السَّلَامُ». 🔘 حالِ پدر دگرگون شد. با شتاب به میدان آمد. دشمن را کنار زد. از اسب پیاده شد و روی زانو، خود را به پیکر پاره‌پارۀ جوانش رساند. ♦️ روی خاک نشست. سر علی را به دامن گرفت و بلند بلند گریه کرد. صدایی رنج‌دیده در صحرا پیچید. «جوانان بنی‌هاشم بیایید...». 📎 📎 📎 📎 📎 🔶 https://btid.org/fa/photogallery/253433 🔰 معاونت تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه @banketolidat