#براییکرای
#خاطره
چندسال پیش به عنوان عوامل اجرایی روز رای گیری در شعبه ای روستایی با صندوق سیار حضور یافتم سه روستای همجوار رو باید می رفتیم روستای پر جمعیت تر را در اولویت قرار دادیم و وارد روستا شده و تا ظهر مستقر شدیم. زمان وجین و اوج کار کشاورزی بود، اغلب اهالی سرِ زمین بودندو مشغول کار. برای همین شعبه تقریبا خالی بود ولی از ساعت دوازده تازه کار ما شروع شد.مردان میانسالی که عرق از سر ورویشان می ریخت وخستگی از چهره ی پر گرد وغبارشان نمایان و دست های پینه بسته شان از فرط کار وتلاش زبر وخشن شده بود در حالی که شناسنامه هایشان را در دست داشتند برای انداختن رای به صندوق شعبه مسجد امام حسین ع روستا آمدند در حالیکه حضورشان را یک تکلیف و واجب شرعی می دانستند و با خستگی تمام در حالی که هنوز تازه از کار فارغ شده و به خانه رفته بودند تا شناسنامه هایشان را بردارند وبا گلوی خشک نه آبی نوشیده ونه غذایی خورده، اول برای رای دادن خودشان را به مسجد رسانده بودند. حتی دست هایشان هنوز بوی علف میداد وآثار سبزی درو بر دستاتشان خودنمایی می کرد. با هزار امید وآرزو وشوق به عشق رهبر وساختن ایرانی آباد آمده بودند تا تکلیفشان را به سرانجام برسانند .
یکی از آنها که قد خمیده تری داشت و تکیه کنان برعصا راه می رفت نظرم را به خودش جلب کرد. از دوستان اجرایی کسی و به پیرمردگفت: پدرجان مگه مجبوری با این حال بیایی؟ با صدایی خسته و لرزان گفت: "من برای احساس وظیفه ای که به شهدا وانقلاب دارم آمده ام.ما سه جوان از همین روستای کوچک تقدیم انقلاب کردیم ، برای حفظ وپاسداشت نام این شهدا وهمه شهدای جنگ وانقلاب آمده ایم تا دین مان را به انقلاب وشهدا بدهیم . امیدوارم کسی که انتخاب میشود هم دینش را ادا کند و بعد از انتخاب احساس وظیفه کرده وما را فراموش نکند وبرایمان کار کند." بعد رو کرد به دوستان وگفت: همسایه ما مریض هست ودر بستر بیماری است پیرمردی تنهاست وکسی را ندارد او را با وسیله نقلیه به اینجا بیاورد، مرا که دید ناراحتی اش را ابراز کرد و از اینکه نمی تواند برای رای دادن حضور پیدا کند اندوهگین بود، اگر امکان دارد شما در منزلش با صندوق رای حضور یابید تا رای اش را به صندوق آرا بیندازد .دوستان هرکس چیزی گفت یکی گفت: برای یک رای برویم .دیگری گفت: یک رای هم یک رای است. خلاصه تصمیم گرفتیم موقع رفتن از این روستا به روستا بعدی در حیاط پیرمرد مینی بوس لحظاتی توقف کند تا چندنفری به منزل پیرمرد رفته تا او رای اش را به صندوق بیندازد بعد از طهر ساعت سه بود که از روستای خیر آباد خارج شدیم که برویم روستای نقی آباد .مینی بوس در حیاط پیرمرد توقف کرد .از مینی بوس پیاده شدیم به منزل پیرمرد رفتیم.
حال نزاری داشت و در بستر بیماری بود ولی تا دوستان را دید خواست به زحمت بنشیند تا دوستان روند رای گیری را انجام دهند.دوستان شعبه کمک اش کردند به زور نشست وشناسنامه اش را که کنارش گذاشته بود وگویا ساعت هاست چشم انتظار ماست را به عوامل داد وکارهای انجام رای انجام شد . ورای اش را در حالی که فضا معطر به عطر صلوات توسط دوستان شعبه شده بود در صندوق آرا انداخت. اشک شوق در چشمانش حمع شده بود، دست دعا به سمت آسمان به شکرانه این عملش برداشت ودر حق عوامل شعبه هم کلی دعا کرد . دوستان با این دعای پیرمرد کلی انرژی مثبت گرفتند وخوشحال شدند .با اینکه اون روز ما در سه روستا برای رای گیری حضور داشتیم ولی هیچ جایی حس خوب منزل پیرمرد را نداشت .یادمان باشد یک رای هم یک رای است و تاثیر دارد وبه فرموده امام راحل( ره)، میزان رای ملت است .
#انتخاباتپرشور
#میزانرایملتاست
#یکرایهماثرگذاراست
@banooye_pishro_nkh