بسم الله الرحمن الرحیم آخرین لحظات به چه فکر میکردی؟ به کارگران هفت تپه؟ به معدنی که نزدیک خودمان آمدی دیدی؟ به چه فکر میکردی؟ به اینکه هنوز کارهای نکرده بسیاری بر زمین مانده است؟ دلتنگ دخترانت بودی؟ به چه چیزی فکر میکردی ؟ شاید داشتی با آقا امیرعبداللهیان در مورد سفر اربعین صحبت میکردی ! میگفتی باید لذت زیارت را به همه بچشانیم. امسال هوا گرم است... نمیدانم! فقط مطمئن هستم به فکر ما بودی. اما نمیدانم به چه فکر میکردی ؟ به اینکه کاش زنده بمانم یک بار دیگر حرم امام رضا علیه السلام بروم؟ حالا آقا آمده روبروی شما ایستاده. قد علم کرده و دستش را به سمت شما دراز میکند و می گوید سلام سیدِ ما. خوش آمدی! آه خوش به سعادتت که شهادتت هم با تولد آقا گره خورد. اگر ماه های قمری نمیچرخیدند... شهادت تو شهادت اسطوره خدمت بود اما پایان خدمت نیست. ما هستیم. ما راه تو را ادامه میدهیم. فرزندانمان را با نام تو نام گذاری میکنیم. بالاخره سید ابراهیم ها باید زیاد شوند.. چون ما در این مملکت کارها داریم. اما آقای رئیسِ جمهور دلمان میخواست این عصر را باهم به ظهور برسانیم. ما دلتنگ سلام علیک های دلنشین شما هستیم. نشد در زمان زندگی شما را ملاقات کنیم. اما صبح ظهور منتظر دیدار شما هستیم. مطمئن هستم حالا که رفته اید، مثل حاج قاسم سلیمانی عزیز، دست های تان باز تر است. بال پروازتان به پرواز ما تا قله کمک خواهد کرد. ما را نزد مولایمان اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد کنید. دوست دار شما🖤 ملت ایران ✍️ متن : زهرا بذرافشان -بیرجند 🔰 پوستر : امین رحیم آبادی - مجمع رواق 🆔 http://eitaa.com/hozehonari_khj