روایت همسر امیر سرلشکر خلبان، شهید حسین لشکری، از لحظات شهادت همسرش: لحظه شهادتش تلخ‌ترين لحظه زندگی‌ام بود. ۱۹ مرداد سال ۱۳۸۸ بود. شام خورده بوديم و حسين می‌خواست نوه‌مان محمدرضا را به بيرون ببرد. حالش خوب بود و ظاهراً مشكلی نداشت. رفت و بعد از دقايقی به خانه بازگشت. گفت می‌خواهم توی سالن كنار محمدرضا بخوابم. من هم شب‌بخير گفتم و از پله‌ها بالا رفتم. آخرين پله كه رسيدم، ديدم صداي سرفه‌اش بلند شد. به‌خاطر شكنجه‌هايی كه شده بود حالت بدی داشت و هميشه سرفه می‌كرد، اما اين دفعه صدايش متفاوت بود. پايين را نگاه كردم ديدم به پشت افتاده. نمی‌دانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پيدا كرده بود. به سختی نفس می‌كشيد. دستش در دستم بود و نگاه‌مان به هم گره خورده بود. دنيا برايم تيره‌و‌تار شد. چشمان حسين ديگر نگاهم را نمی‌ديد، و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را لمس می‌كرد. 🕊شادی روح پاکش، حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. https://eitaa.com/joinchat/3589996566C30f040f3b9