ریشه همه پاکی ها
چه حکم قشنگی نوشته، در رسالۀ عشقبازی، در بخش مطهّرات.
نوشته اگر کسی دلش تنگ شد برای تو
و فقط یک قطره برایت اشک دلتنگی ریخت
با آن اشک، میشود دنیایی از آلودگیها را پاک کرد.
خدا تو را دوست دارد
و اشک ریختن برای دوری از تو را
راه رسیدن به خودش قرار داده.
اشکی که آدم را به تو میرساند
باید کارش پاک کردن باشد.
مگر میشود آدم ناپاک به تو برسد؟!
این جا نوشته کسی حق ندارد
چشمان اشکبار برای فراق تو را آلوده بخواند.
ممکن نیست دلی از دوری تو تنگ شود
و چشمی در دوری تو اشک بریزد
ولی آلوده بماند به نجاست گناه.
پیش از اشک ریختن اگر نجاستی باشد
در همان آنی که اشک میجوشد
نجاست محو میشود.
بگذار کمی به دلم نگاه کنم.
چه قدر بیچارهام که دلم برای تو تنگ نیست!
چه درّ نایابی است اشکی که برای دلتنگی تو ریخته میشود!
چه قدر فقیرم که این درّ نایاب را ندارم.
دلم را تنگ کن برای خودت
اشکم را جاری کن از دوری خودت
چشم و دلم را پاک کن با اشک دل تنگیات
دلم میخواهد آدم شوم با جوشیدن چشمهایم.
صبح ت بخیر ریشۀ همۀ پاکیها!