یار شیرینم
شیرین نه طعم عسل است، نه مزۀ قند. شیرین طعم سخن توست، وقتی از خدا میگویی و مزۀ نگاه توست، وقتی که به چشمانم خیره میشوی. شیرین، لب توست وقتی که برای بوسه روی گونهام میگذاری و عشق توست وقتی که در دلم خانه میکند. از طعم سخن و نگاه و لب و عشق تو محروم بوده کسی که قند و عسل را شیرین میخواند.
آقا! دلم شیرینی میخواهد، مرا به سخنی یا نگاهی مهمان کن. گونهام را اگر مزین به بوسهای کنی یا دلم را خانۀ عشقت، دیگر از خدا هیچ نمیخواهم.