❌پارت خود رمان به قسمتای حساسش رسیده❌ دستشو به سمت ی شالم آورد گرفت دستش و انگشتاش و باهاش پاک کرد تا خواستم عکس العمل نشون بدم و بفهمم داره چیکار میکنه دستشو عقب کشید و با لبخند خیره شد به شالم سرمو گرفتم پایین تا ببینم هدفش از این کار چی بود که با دیدن سیاهی قیر مانندی رو شال مورد علاقه ام کُپ کردم صداشو کمی نزدیک به گوشم با تمسخر تمام شنیدم _آخی شالت کثیف شد حالا دیگه مجبوری بری عوضش کنی این شال سفید روی راه میرفت خاطرت نمیذارم نصیب هیچکسی جز بشه سندش کلا به نام خودم خورده سرم بالا اومد و با بهت زل زدم بهش _نرو تو تا من برم دستامو بشورم توام برو شالتو عوض کن که آریا ها بیشتر از این منتظر نمونه آفرین دختر خوب بدو شوهر دیگه https://eitaa.com/joinchat/3259629617Cf3bf270daa