🔸 آشیان در مه فرو رفته است از چه کوه های ورزقان در مه مگر خاموش گردیده است شمع عاشقان در مه نمی‌آید صدای تیشه‌ی فرهادها دیگر چرا تلخ است کام ملتی بی‌باغبان در مه ز پشت کوه قاف آید صدای ضجه و زاری مگر سیمرغ ما کرده است اینک آشیان در مه چرا قهر است با ما این طبیعت در بهارانش گمانم گم شده امروز مردی قهرمان در مه برای آب آوردن برای مردمی تشنه به دریا زد دلش را سیدی وقت اذان در مه صدایی آمد از این آسمان گویی ملائک بود که می‌آیند جمعی از زمین تا آسمان در مه صدا پیچیده در کوه و ندا آمد ز سمت آن که از سوز دل آتش شده آتشفشان در مه گمانم ابر هم از داغ یاران گریه سر داده که زاری می‌کند او نیز با ما توامان در مه تمام خاک ایران را گرفته ابری از ماتم خراسان و ری و کرمان و آذربایجان در مه شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا قصد سفر کرده است یاران کاروان در مه 🖤🥀