متن با ترجمه فارسی قصیده معروف که باسم کربلایی خواند تِزورونی اَعاهِـدکُم :به زیارت من می‌ آیید ، با شما عهد می‌ بندم تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم:می‌ دانید که من شفیع شمایم أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم:اسامی‌ تان را ثبت می‌ کنم هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم:خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید وَ حَـگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه:قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه:من و عباس با شماییم ای که با پای پیاده به سوی من می‌ آیید یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه:ای که جان‌ هایتان را به بهای زیارت من به کف گرفته‌ اید عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه:بر من واجب است تا به شما وفا کنم ، ای وفاداران ! تواسینی شَعائرْکُم:عزاداری‌ هایتان به من دلداری می‌ دهد تِرَوّینی مَدامِعْـکُم:و اشک‌ هایتان مرا سیراب می‌ کند اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم:من و زخم‌ هایی که بر تن دارم به شما دلداری می‌ دهیم هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم:خوش آمدید ای زائران من ، خوش آمدید تِزورونی اَعاهِـدکُم:به زیارت من می‌ آیید ، با شما عهد می‌ بندم تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم:می‌ دانید که من شفیع شمایم أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم:اسامی‌ تان را ثبت می‌ کنم هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم:خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ  تِحْـضَـرْ:خوش آمدید ای که وعده‌ تان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر می‌ شوید إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ:آمدید در حالی که نه گرما برایتان مهم بود و نه سرما وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَه الأکبَر:قسم به اشک زینب و فرق شکافته ی اکبر اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـه المَحْـشَرْ:در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمی‌ کنم عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم:در وقت دیدار پیشتان می‌ آیم و دور نمی‌ شوم و رهایتان نمی‌ سازم مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکم پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم:آمدید ای زائران من ، خوش آمدید تِزورونی اَعاهِـدکُم:به زیارت من می‌ آیید ، با شما عهد می‌ بندم تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم:می‌ دانید که من شفیع شمایم أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم:اسامی‌ تان را ثبت می‌ کنم هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم:خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی:ای آن که پرچم به دست قصد دیدار مرا کرده‌ اید تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تِذَکِّـرْنی ؟:می‌ دانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی می‌ اندازد ؟ بِلـکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی:به یاد آن دست بریده‌ ای که فریاد زد : مرا دریاب صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی:و با شنیدن آن صدا ، آشکارا فریاد زدم که بی‌ برادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد  کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ:تیر هجرت کمرم را شکست نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ:بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ:سفارش این پرچم را به شما می‌ کنم هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم:خوش آمدید ای زائران من ، خوش آمدید تِزورونی اَعاهِـدکُم:به زیارت من می‌ آیید ، با شما عهد می‌ بندم تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم:می‌ دانید که من شفیع شمایم أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم:اسامی‌ تان را ثبت می‌ کنم هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم:خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ:ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کرده‌ اید اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ:حاجتتان را می‌ دانم ، نیازی به گفتن نیست وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ:قسم به گلوی شیرخواره ، حاجتتان را برآورده می‌ کنم یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ:زائران من ، عهده کرده‌ ام که هر بیماری را شفا دهم اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ:برادر زینب به خاطرتان شاد شد هَله وْ مَرحَبْ یِنادیکُم:خوش آمدید صدایتان می‌ زند یِحَیّیـکُم اَبو الغیـره یِحَیّیـکُم:مرد غیرتمند به شما درود می‌ گوید هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم:خوش آمدید ای زائران من ، خوش آمدید تِزورونی اَعاهِـدکُم:به زیارت من می‌ آیید ، با شما عهد می‌ بندم تِـعِـرفـونی شَفیـعْ اِلکُم:می‌ دانید که من شفیع شمایم أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم:اسامی‌ تان را ثبت می‌ کنم هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم:خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید زینبْ  مَنْ تِشاهِدکُم  تِزورونی:زینب هنگامی که شما را می‌ بیند که زیارتم می‌ کنید ، می‌ گوید : تِنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی !:کاش در جنگ حاضر می‌ شدید ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یِسلِبونی:که مرا به اسیری نمی‌ بردند ومرا غارت نمی‌ کردند