🔸
حاج عباس
به لطف خداوند در ماه مبارک رمضان مهمان یکی از شهرستانهای استان اصفهان بودم؛ شهری که مردمان متدین و خوبی در آن زندگی میکردند.
در آنجا با پیرمردی از تبار ایمان آشنا شدم، او ساده و نابلد نبود؛ بلکه دنیادیده، مسجدساز و بلدِ راه بود؛ یکی از دلخوشیها و همصحبتهای بنده که همواره طعم غریبی را برایم آسان میکرد «حاج عباس» بود.
یکی از مشکلاتی که همیشه بر سر راه «فهم دین» و «عمل به دین» وجود دارد این است که؛ بسیاری از آدمها موعظه را تایید و تحسین میکنند اما در تطبیق موعظه، بهویژه تطبیقدهی با شخص خودشان دچار اشکالات و نارسایی هستند؛ اما برایم جالب بود که این پیرمرد به راحتی عمق حرف را میفهمید و عمل میکرد؛ پیر بود اما روشن.
در یکی از موضوعات که از اخلاق و خدمت به برادر دینی سخن گفتم؛ بعد از اینکه صحبتهایم تمام شد، میخواستم سر سجاده نماز بروم، اما چون سجاده از من فاصله داشت و کسی هم توجه نداشت، یک مُهر برای خودم آوردم که نماز را شروع کنم؛ ناگهان دیدم که همان پیرمرد آمد، برایم سجاده پهن کرد و مهر گذاشت، با اینکه دیگران در مجلس حضور داشتند اما مرد مُسن عهدهدار این کار شد؛ به او گفتم، چرا شما؟ پاسخ داد؛ تو امروز از اخلاق و خدمت صحبت کردی و تو برای ما سخن گفتی نه دیگران، پس باید انجام بدهیم.
حاج عباس نه فقط در این مورد، در موارد دیگر هم موعظههای منبر را خوب تطبیق میداد.
آری؛ حاج عباس به راحتی با من سخن میگفت و به آسانی حرفهایم را میفهمید.
✍ علی کردانی
#رمضان
#خاطره
#دینی
https://eitaa.com/joinchat/2705195117Cd4879425c9