ادامه پاسخ به پرسشهای
آیه 26 سوره بقره
پاسخ پرسش 2- برای تبيين رابطه ی آيه 26 سوره ی بقره با آيه 25 اين سوره لازم به يادآوری است که خداوند رحمان، هر يک از مخلوقات خود را، در اثر تجلّی ربوبيّت و رحيميّتش، به نهايت و غايت خلقت او می رساند. انسان نيز از اين قانون الهی مستثنی نيست. جز آنکه انسان علاوه بر رشد جسمی و عاطفی يک رشد عالی نيز دارد که حيات اخروی او را پديد می آورد.
رشد عالی انسان جز با ستودن خداوند و درک مخلوق بودن خود حاصل نمی شود. نهايتِ رشد عالی انسان رسيدن به بهشت موعود است که تمام استعدادهای نهفته انسان شکوفا می گردد. لازم به توضيح است که می توان در قرآن کريم سه مسيرِ بر هم قرار گرفته را شناسايی کرد:
1- مسير تاريخ خلقت هستی و ظهور انسان در زمين. ظاهر قرآن کريم بيان اين مسير است.
2- مسير هدايت تکوينی هر انسان. در ضمن همان مسير تاريخ قابل شناسايی است.
3- مسير تکوين و هدايت هر جامعه انسانی. يا جامعه دينی که در امتداد بيان هدايت تشريعی می آيد.
در مسير هدايت تکوينی انسان می توان آيات شريفه 26 تا 35 سوره بقره را شرح رشد يافتن استعدادهای نهفته انسان دانست. خداوند متعال در ضمن اين آيات شريفه چگونگی هدايت تکوينی انسان را تبيين می فرمايد.
در واقع در عالم هستی برای هر مرتبه اي از مراتبي که بعد از ميّت بودن و جماد بودن انسان تصوّر شود يک مثالي هست. خداوند آن را به عنوان يک اسم، يک مثال، به انسان می زند تا انسان در تکميل جان خود از ابتدا تا انتهاي آن مثال را طي کند و به مثال بعدي برسد. شروع مسير تکويني و شدن انسان به خواست انسان هيچ ارتباطي ندارد. انسان در هر مرتبه ای باشد مثالی دارد که خداوند آن مثل را به او مي زند.
درباره ی سير تکاملی انسان به مطالبی از حضرت امام خمينی (ره) استناد می شود:
انسان يك موجودی است كه در طبيعت، ساير است و سيرش به طرف تكامل است؛ يعنى انسان به سير طبيعی در حركت است و از هيوليت طبيعت تا نقطه حقيقت و از مرتبه شهادت تا مرتبه غيبت، فاصله سير اوست.
اگر اخترامی حاصل نشود و بتواند اين مسافرت را ظاهراً و باطناً به طور سلامت خاتمه دهد، يك موجودی می شود كه آخرين شرافت و لياقت و كمال را در بين موجودات امكانى حائز می باشد.
اما اگر در بين راه اخترامی حاصل شود، از قبيل امراض و ناخوشيها و هدم و غرق و قتل، اين اخترام در ظاهر نگذاشته قوای حيوانيه و جهت حيوانيتش به طور طبيعی كامل شود، اين اخترام چندان مهم نيست، اخترام مهم آن است كه در جهت باطن حاصل شود و انسان دچار قطّاع الطريق راه انسانيت گردد.
آن نقشه ای كه با مزاج انسانيت سازگار است و خداوند متعال آن نقشه را به انبيا وحی كرده و مرسلين آن نقشه سير انسانى را آورده اند و دستور داده اند كه راه مستقيم انسانيت اين است، اگر قطّاع الطريق بگذارند كه حركت باطنى انسان طبق اين نقشه باشد، برای چنين كسی اخترامی حاصل نيست و به آنجايى می رسد كه حركت بر طبق نقشه، مستلزم وصول به آن مقصد و منزل است،
و اگر برای انسان اخترام حاصل نشود و اين مسافت را به سلامتى طی كند، وقتى كه راه به آخر رسيد، يك ميوه رسيده است كه به تمام كمال خود در شجره عالم طبيعت به آن اندازه كه می بايست برسد، نايل شده است و اين ميوه از ماندن در اين شجره مستغنى شده و به طوری خوش طعم و كامل و خوش عطر و بو است كه ملائكة اللَّه مجذوب نور جمال و عطر وجود او می شوند. (امام خمينی (ره) تقريرات فلسفه، ج3، ص: 569 و 570)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آن مقام شامخ را حائز بود كه در آن مقام اسمی را بر اسمی غلبه نبوده و ترجيحی ندارد، به خلاف مراتب و مقامات انبيای ديگر، كه در مقام آنها غلبه ای بوده و اسماء و صفات را تعديل نكرده اند و لذا در حضرت موسی عليه السلام مظهر قهری بيشتر بود و در عيسی عليه السلام اسم رحمت غلبه داشت و حضرت يحيى عليه السلام خائف بود و هكذا انبيای ديگر. (تقريرات فلسفه، ج3، ص: 548)
اگر بخواهيم اين شیء بسيط را بفهمانيم، ناچاريم با بعضی از لوازم، مقصود را تفهيم نماييم؛ چون خودش وجود بسيط است و احضارش در ذهن مخاطب متعلّم، ممكن نيست؛ لذا با مفاهيمی كه سابقاً اين وجود، منشأ انتزاع آنها بود، ممكن است آن را تفهيم كنيم. و لذا در تعريف انسان می گوييم: «جوهرٌ امتدادیٌ، عنصرٌ، معدنٌ، نامیٌ، حيوانٌ، ناطقٌ» و بالجمله: انسان در اين طبيعت، يك مولود طبيعی است و دائماً در حركت می باشد .
اين سوء سابقه مال انسانى است كه از مادة المواد شروع شده و جوهر امتدادی و عنصريت و نباتيت و حيوانيت را پشت سر گذاشته باشد. و به عبارت ديگر، مال انسانى است كه:
از جمادى مردم و نامی شدم
وز نما مردم ز حيوان سر زدم
«از مثنوی مولوی» (تقريرات فلسفه، ج3، ص: 570)
#استاد_بصراوی
#مدرسه_علمیه_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها_البرز