٠ از بالای تپه ها می‌شد همه جا را دید. نسیمی می‌آمد و می‌شد به درختان کاج تاب بست و ساعت ها اطراف را به تماشا نشست. این چهارمین بعد از ظهری بود که آنائل و دوست پسرش دست به دست هم با کوله پشتی پر از نوشیدنی و ساندویچ‌های مک‌دونالد و تنقلات، قدم‌زنان به روی تپه می‌آمدند. چهار روز پی در پی باران می بارید، باران موشک! موشک ها دسته‌دسته می‌باریدند، پشت‌ سر هم و سریع فرود می‌آمدند و جایی را شخم می زدند. آن دو، هر نوری را که از سمت راست می‌آمد، تا لحظه فرود آمدنش در سمت چپ دنبال می‌کردند، گویی آسمان شهاب باران باشد، رد شهاب‌ها را می‌گرفتند و آرزو می‌کردند. در همان چهار روزی که آنائل و دوست پسرش بر فراز تپه‌ها مست می‌کردند ۵۳۰ کودک سلاخی شدند... پی نوشت: واقعی بر اساس گزارش خبرنگار گاردین از یک دختر اسرائیلی شهرک نشین در جولای ۲۰۱۴ 🖊نیک صفات 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab