#روایت_۱۵۰
اول شب یکی دو ساعت بعد از نماز مغرب و عشا خوابم گرفت.
تا این که ساعت ده و نیم از خواب پریدم.
طبق عادت این روزها سریع خبرها رو چک کردم.
تا چشم به آخرین خبرهای
#غزه خورد قلبم ریخت.
روز اول حمله حماس یک فرح و سرور از شجاعت رزمندگان فلسطینی داشتم ولی وقتی خبرها و نقدهای مختلف را خواندم از این که قرار است خبر کشته شدن هزاران مسلمان و ویرانی مناطق مسکونی
#_غزه
را بشنوم و بشنویم، مدام اشک میریختم.
دخترم میگفت مامان یاد کن خانوادههای واقعهی کربلا را و قلبت رو مطمئن کن؛ پیروزی با حق است. ندای یا حسین نجات دهندهی همهی ماست؛ حقیقتش به باورش غبطه خوردم و یاد حرف حضرت آقا در مورد دهه هشتادیها و نودیها افتادم.
روزهای بعدش با دیدن صحنهی دلخراش قتل عام کودکان و زنان بیگناه دچار بیحسی شدم.
ولی امان از آن شب بیمارستان... دیدن خبرها انگار سینه ام را شکافت سریع دو رکعت نماز استغاثه به آقا صاحب الزمان خواندم .
خدا به مسلمانان
#غزه یاری برساند.
استادی امروز میگفت برای پیروزی جبههی حق به توان نظامی نگاه نکنید به توان ایمانی نگاه کنید که الحمدالله در مردم فلسطین از زن و بچه و پیر و جوان به قوت وجود دارد.
#پیروزی_با_حق
#طوفان_الاقصی
#برای_زینب
🖊مریم حلفی
🏷شما هم روایت کنید.اینجا، سکوی انتشار روایت شماست.
🏷
#برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab