عنوان: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــ باز نوبت زن دی بر افق کاخ فلک می‌زند نوبت من ادر که البرد هلک آفتاب عرب و ترک و عجم کهف ملوک پادشاه طبقات بشر و جن و ملک حجةالله علی الخلق علی متعال که در آئینه شک شد به خدائی مدرک آن که چون گشت نمازش متمایل به قضا بهر او تافت عنان از جریان فلک فلک آن که بعد از دگران روی به خیبر چو نهاد آسمان طبل ظفر کوفت که النصرة لک بسته بر چوب ز اعجاز ظفر دست یلان کرده هرگاه برون دست ولایت ز ملک در پناهش متحصن ز ممالک صد ملک در سپاهش متمکن ز ملایک صد لک بهر جمعیت خدام مزارش هر صبح فکند سیم کواکب فلک اندر قلک ای به جاهی که درین دایرهٔ کم پرکار درک ذات تو به کنه آمده فوق المدرک گر شود پرتو تمییز تو یک ذره عیان زرد روئی کشد از پیشهٔ خود سنگ محک از درت کی به در غیر رود هرکه کند فهم لذات جنان درک عقوبات درک بک فی دایرةالارض و ما حادیها طرق سالکها فی کنف الله سلک هر که ریزد می بغض تو به جام آخر کار از سر انگشت تاسف دهدش دور گزک به میان حرف تو در صفحهٔ دل کرده مقام دگران جا به کران یافته چون نقطهٔ شک از ازل تا به ابد بهره چه باید ز سلوک سالکی را که ره حب تو نبود مسلک محتشم صبح ازل راه به مهرت چون برد لقد استعصم والله به واستمسک گرچه هستش ز هوا و هوس و غفلت نفس جرم بسیار و خطا بی‌حد و طاعت اندک غیر از آن عروه وثقی و از آن حبل متین نیست چیز دگرش در دو جهان مستمسک به دعا بعد ثنا عرض چو شد خواهد بود هرچه گویم بس ازین غیر دعا مستدرک 🏷 | | | 💫 # بر مدار علی | ارتباط با پشتیبانی