من اگر روضه خوان بودم،تمام روضه های فاطمیه را نیمه شب برگزار میکردم...
آخر نیمه های شب، دردها اوج میگیرد😢
آنکه بیمار بوده خوب میداند، نیمه شب بیمارِ بیقرار از درد، در بالین به خود میپیچد
خواب از چشمانش پر میکشد و هر چه چشم میکشد سحر نمیشود
دلم میخواهدتمام عاشقان بیدار نیمه شب هارا دور خودم جمع کنم و اینگونه برایشان بخوانم:
احتمالا حوالی همین ساعات درد طوری به فاطمه زهرا(س)مستولی شده که بانفسی تنگ ردِ اشک را از گونه های تب دارش پاک میکند
امیر المومنین نگران وبیقرار حال زهرا گوشه ای از اتاق آرام آرام اشک میریزد و زیر لب میگوید:عزیزقلبم❤️🔥
فرزندان زهرا آستین در دهان گرفته بیصدا میگریند🥺
زهرا درد را از حیدر پنهان میکند تاشرمنده نشود
اما حیدر شرمنده است که درد کشیدن زهرا رامی بیند وکاری از دستش ساخته نیست...💔
این قسمت ازروضه را وصل میکردم به قسم جلاله ی اباعبدالله وسط صحرای کربلا😞
همانجا که با جان دادن قاسم ضجه زد و سوخت اما کاری از دستش برنیامد💔
امّا بمیرم برای علی!او حتی رخصت گریه برای زهرایش راهم نداشته و این تلخ ترین قسمت ماجراست!
اینهارا میگفتم و اجازه میدادم مستمعانم آنقدرباصدا گریه کنند که جبران گریه های بیصدای علی و فرزندانش شود
میخواهم با داغی هرقطره اشک روی گونه، گلوله ی آتشی را در گلو نیزحس کنند
اینبار برای غیرتی ها روضه ی مادر را بازتر میکنم و میگویم:
آاااااه غیرتی هااااا شما باچند قطره اشک اینگونه از حال رفتید
حساب کنید چه بر سر یک خانم باردار آمد آنجا که زیر مشت ولگد با درد میخ در سینه ،بین در و دیوار ماند؟
آنجا که با تمام توان،بازخمی برپهلو بر ریسمان چسبیده بود تا مانع بردن علی شود چه؟
قطعا به اینجاکه برسد قلب ها از شدت غم در سینه پرپر میزند،خون در رگها به جوش می آید
ادامه میدهم و میخوانم:
هنگامی که به مسجد رسید وشمشیر بالای سر حیدر دید،درست همانجا میخواست سربرهنه کرده ،نفرین کند امّا امتناع کرد
دست حیدرش را گرفته به خانه آمد،آنجا راتصور کن!!!
فاطمه باعلی آمد،اما چه آمدنی!؟
فاطمه از علی خسته تر،علی از فاطمه خسته تر...😔😔
انتهای روضه را از غنچه پر پر زهرا میخواندم...
محسن نشکفته ای که قرار بود حیدر در گوشش اذان بخواند و چه رویاهایی را در سر پرورانده بود زهرا...🥀
من میخواهم همه در فاطمیه آنقدر گریه کنند که از حال بروند
آنقدر بسوزند که به مبتلا به عشق زهرا به خانه هایشان بازگردند🖤
میخواهم تا سر حدّ مرگ بگریم و بگریانم😭
اصلا به نظر من خوشبخت روزگار آن است که تمام روزهای فاطمیه اشک بریزد آنقدر که مادر سادات خریدارش شود و با تکان گوشه ای از چادر خاکی اش رزق شهادتش را حواله کند...🕊
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک