🍃فریاد رس بیچاره ها چه شاگرد تنبلی هستم برای روزگار و چه مأموم بدی برای تو. روزگار چگونه و چند بار باید به من یاد بدهد جز تو به هر کسی دل ببندم، می‌بازم. چرا یاد نمی‌گیرم این درس تکراری را. مأموم اگر به امامش دل نبندد و روزگارش سیاه شود، آیا جایی برای گله و شکایت از روزگار دارد؟! چه قدر دل بستم و دل کندم و آدم نشدم! و تا کی باید این تجربۀ مکرر امتداد یابد؟! قصد گله ندارم و اهل شکوه از تو نیستم؛ اما بگذار دلم را بگویم: چند بار به تو گفتم رشتۀ این دل را به دست بگیر و به هر کجا دلت خواست ببند؟! اختیار دلم را به خودم دادی، شدم مأمومی که به هر چیز و هر کسی دل بست جز امامش. حالا باز هم آمده‌ام به التماس. رشتۀ پوسیدۀ دلم را آورده‌ام برای تو. ویرانۀ دلم را تحویل تو می‌دهم. هر کاری که دلت خواست با دلم بکن. این دل، دیگر دل نمی‌شود مگر آن که اعجاز نگاه و نفس تو به فریادش برسد. شبت بخیر فریادرس بیچاره‌ها! 🌴💎🌴