هنوز آخرین جملات حضار در تحسین رژیم من تموم نشده بود که گارسون، جلوی چشم اون جماعت رژیم‌پرست، یه ظرف بزرگ بستنی گذاشت جلوی من؛ چهار پنج تا گلوگه خوشگل بستنی با شکلات و خامه و توت‌فرنگی و یه مشت فشفشه و جنگولک روش! با چنان عشقی به ظرف بستنی نگاه می‌کردم که جرئت سوال کردن برای هیچ‌کس نموند. ته دلم با بستنیا درد‌دل می‌کردم و از جفای روزگار می‌گفتم و اینکه اون روز چقدر گشنه موندم و اون بستنیا مثل نوریه در تاریکی معده! اون‌قدر انگیزه داشتم که بدون توجه به نظر اطرافیان با قاشقم تا بستنیا رو بخورم. صدا از کسی در‌نمی‌اومد. شاید هم همه مشغول حرف زدن بودن. اصلا توی اون لحظه برام فرقی نمی‌کرد. اگه کسی هم چیزی می‌گفت، من نمی‌شنیدم؛ چه در تحسین رژیم غذایی چه در نکوهش رژیم غذایی. همیشه معتقد بودم نباید برای حرف مردم اهمیت قائل شد! با چه عشقی هم نگاه می‌کرده😂😂 ✍🏻ا.م ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇 🆔 @basaerehoseiniyeh