▫️مشغول به کار خیاطی و انسان شریف و متعهدی بود؛ آنچنان که صاحب خیاط‌خانه که یک پیرزن بود، با خواهش و گریه از او خواسته بود تا به جای رفتن به سوریه، همانجا بماند و به کار خودش ادامه دهد. آنقدر به سید جعفر اعتماد داشت که کلیدها را به او داده بود تا شب‌ها همان‌جا استراحت کند و همه کارها را به او سپرده بود. ▫️پیرزن گفته بود: «تو که کار و بارت خوب است، همینجا بمان» ولی در جوابش سیدجعفر گفته بود که «پول را هرجایی می‌شود به دست آورد اما می‌گویند مرقد حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطر است، برای حفاظت از مرقد خانم باید برم.» ▫️در دفتر خاطراتش نوشته بود: «دونفر از دوستانم شهید شده‌اند، نمی‌توانم بمانم. باید بروم و انتقامشان را بگیرم‌». در جبهه نبرد عضو گروه شناسایی بود و تک تیرانداز. به او لقب «فرمانده کوچولو» داده بودند، چون در غیاب فرمانده، کارهای مهم را به او می‌سپردند. ـــــــــ🏴بصـــیرت مجازے🏴ــــــــ ☑️ @Baserat_ir