همرزم شهید نوری به نقل از فرمانده گردان: نصفه شب بابک ، فرمانده گردان رو از خواب بیدار می کنه میگه من فردا شهید میشم ، به خانوادم بگو حلالم کنن. فرمانده میگه حرف الکی نزن. برو بزار بخوابیم. میخوابه و خواب می بینه که بابک شهید شده و از خواب می پره. پیش خودش میگه نکنه فردا شهید بشه. نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بزاره. دوباره میخوابه. صبح از خواب بیدارش می کنن و میگن باید آتش بریزیم رو سر دشمن و .... تو این شلوغی ها نقشه اش یادش میره. چند ساعت بعد بچه ها شهید میشن. فرمانده گردان تازه یاد حرف های شب قبل بابک و خوابش و نقشه اش می افته. ـــــــــ🇮🇷بصـــیرت مجازے🇮🇷ــــــــ ☑️ @Baserat_ir