🧶 عطر فرانسوی جدا شد یکی چشمه از کوهسار و زد بر دل جاده با پشتکار مگر تا به مهد تمدن رسد خروشید و جوشید با افتخار شنید آن حوالی المپیک هست و گازاند یک دفعه بی‌اختیار دوید آنقدر بر زمین روز و شب که آمد به سر عاقبت انتظار چو دید آن همه مادام و موسیو زکف داد ناگاه صبر و قرار بگفتا که خوب است در این دیار زخود عکس گیرم شود یادگار ولی یکهو آمد به خود دید پیف! کنارش چه گندی نشسته به بار به جای گل و بلبل و عطر ناب به کود و پهن ناگهان شد دچار به سختی چنین گفت با حال زار: به چه آورده بر روزمان روزگار؟! چو شد چشمه بیمار از بوی گند سرش را ته انداخت گفت: الفرار و فریاد زد حین گرخیدنش: «کسی نیست خودباخته جز حمار! صدای دهل خوش می‌آید ز دور ز نزدیک هستی ولی در فشار» 💠 فرشته پناهی منتشر شده در شماره ۲۸۴ راه راه، ضمیمه طنز روزنامه وطن امروز که به همت بچه‌های باشگاه طنز انقلاب منتشر میشه 💪🏻 🥊 باشگاه طنز | @bashgahtanz