سال ۱۳۵۹ زمانی که شیپور جنگ نواخته شد. روز اول مهرماه ما به مدرسه رفتیم اما
#محمد_حسین به بهانه بازی کردن از منزل خارج شد ولی دوباره برگشت و بار دیگر با ما خداحافظی کرد و به مادرم گفت: مادر امروز با من قشنگ خداحافظی کن. مادرم که فکر میکرد او میرود بازی و زود برمیگردد با لبخندی او را در آغوش گرفت و با هم خداحافظی کردند. حسین نیز راضی از منزل خارج شد. سه روز از رفتنش گذشته بود که یکی از دوستانش وسایلش را برایمان آورد و گفت:
#محمد_حسین به جبهه رفته است. پیش از این موضوع نیز اتفاق افتاده بود که او چند روز از خانه دور باشد.
سال ۱۳۵۹ نیز امام فرمودند: همه آحاد ملت ایران بسیج شوند؛ پس دیگر توقعی نبود که
#محمد_حسین در خانه بماند. او رفت تا به ندای امامش لبیک گوید. روز ۱۳ آبان ماه من با خانوادهام سر سفره نشسته بودیم که ناگهان رادیو اعلام کرد یک نوجوان ۱۳ سالهای زیر تانک رفته و شهید شده است. مادرم لقمه از دستش افتاد و گفت: این
#محمد_حسین من است. یک هفته از این حادثه گذشت که خبر
#شهادت محمدحسین را به ما دادند.🕊🕊🥀🕊🕊
به روایت خواهر
#شهید_فهمیده