✍عکس العملِ جالب و عجیب یک سرهنگ بعد از شهادتِ نوزادش کومله می‌خواست کاری کنه که سرهنگ از مهاباد بره. واسه همین نوزادش رو دزدیدند و سر از تنش جدا کردند. بعد پیکرِ نـوزاد رو همراه با نامه ای فرستادند درِ خونه‌اش . سرهنگ تا پیکرِ بی سرِ نوزادش رو دید ، با چشمانی اشکبار گفت: خدایا قربانیِ اصغرم رو قبول کن ... بعد صدایش رو صاف کرد و گفت: ضد انقلاب بداند یک قدم هم عقب نشینی نخواهم کرد... 📚منبع: کتاب سرداران بی سر ، صفحه 25 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊