🔰خاطرهای خواندنی از آیت الله وحید خراسانی
◻️در زمان میرزای شیرازی طلبه ای با لباس کهنه بر در خانه اش آمد و گفت میرزا را کاردارم.
◻️مردم گفتند میرزا برای مجتهدین وقت ندارد آن موقع تو آمده ای و می گویی میرزا را کار دارم؟
◻️گفت عیبی ندارد من میروم اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود
◻️خبر به میرزای شیرازی رسید، ناگهان میرزا سرو پای برهنه دوید و طلبه را درآغوش گرفت
◻️دفتردار میرزا تعجب کرد. وقتی آن طلبه رفت، میرزا گفت: دوست داشتم ثواب این همه مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد،
◻️گفتند میرزا کار این طلبه مگر چه بوده ؟
◻️میرزا گفت: این طلبه به یکی از دهات های سنّی نشین رفت و گفت بچه هایتان را بیاورید قرآن یاد می دهم بدون پول.
◻️سنی ها گفتند خوب است بدون پول است.
🔹این طلبه از اول که قران یاد این بچه ها می داد بذر محبت امیرالمؤمنین علیهالسلام را در دل این بچه ها کاشت این ها بزرگ که شدند شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند.
🔸دیری نگذشت که این دهات تماما شیعه شد.
🔹این طلبه ۱۵سال شب ها بر در خانه ها می رفت و یواشکی نانی که ان ها بیرون می انداختند را می خورد ۱۵سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را شیعه کند.
📚مصباح الهدی، آیت الله وحید خراسانی
🆔
@besooye_tahavol