چقدر خسته ام! دیگر توانِ زندگی کردن را ندارم! حداقل بدون تو دیگر نمیتوانم ادامه دهم... بدون تو،حتی دیوارها هم به من فشار می آورند! خسته ام از اینهمه روزهای تکراری!ادمهای تکراری!حرفهای تکراری!و.... خسته ام از اینهمه درگیری و جنگ... از اینهمه بی رحمی و سنگدلی... 《عَزیزُ عَلَیَّ اَن اَری الخَلقَ و لا تُری!》 باورکن برایم سخت است... اینهمه ادم را ببینم ولی تو را نه! البته،تقصیر از من است که همه را میبینم به جز تو... صدای خیلی ها را میشنوم جز تو... به خیلی ها وابسته میشوم جز تو😔 خودم مقصر طولانی غیبتت هستم😭 باورکن خودم هم از خودم بدم می آید! حالم از خودم بهم میخورد وقتی اشکت را در می آورم😞 نمیدانم تو هم از دست من خسته شده ای یا نه؟! دیوانه ام میدانم... خودم هم میدانم دیوانگی هایم زیاد است... کاش همه ی این دیوانگی ها را برای شاد کردن تو خرج کنم😔 پدرجان!دعایم کن... روزهای سخت و نفس گیری را بدون تو میگذرانم😭 کاش بودی پدرجان... میدانم که همیشه و همه جا هستی... اما حضورت چیز دیگری ست🙃 انگار مزه ی دیگری دارد وقتی پدر،بالا سرت است و حالت را میپرسد😍 فک کنم حضور پدر در کنار فرزندانش،مزه ای شبیه به،باقلوای عسلی دارد😍 نمیدانم...هرچقدر میخواهم مزه اش را به چیزی تشبیه کنم،همش کیک شکلاتی و نون خامه ای جلوی چشمانم می آید😍🤦‍♀ اصلا مزه اش شبیه خوشمزه ترین،شیرینیهای دنیاست!😍 مزه اش آنقدر شیرین و دلنشین است که حس میکنم هنوز آن مزه اختراع نشده است!🙃 پدرجانم... بیا و با حضورت،آن مزه یِ شیرینِ دوست داشتنیِ کشف نشده را،به ما بچشان🥰 ✏️ گمنام نیستم 💠 @basijajums