🔸 درس مثنوی ۱۲
رنجش از صفرا و از سودا نبود
بوی هر هیزم پدید آید ز دود (۱۰۷)
دید از زاریش کو زار دلست
تن خوشست و او گرفتار دلست (۱۰۸)
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل (۱۰۹)
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست (۱۱۰)
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست (۱۱۱)
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن (۱۱۲)
گرچه تفسیر زبان روشنگرست
لیک عشق بیزبان روشنترست (۱۱۳)
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت (۱۱۴)
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت (۱۱۵)
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب (۱۱۶)
از وی ار سایه نشانی میدهد
شمس هر دم نور جانی میدهد (۱۱۷)
سایه خواب آرد ترا همچون سمر
چون برآید شمس انشق القمر (۱۱۸)
خود غریبی در جهان چون شمس نیست
شمس جان باقیست کاو را امس نیست (۱۱۹)
@basijefateh👈❤🎼