💢در روزهای آغازین جنگ در سوریه سید حرف از رفتن می‌زد و از آنجایی که سید بود و از اولاد حضرت زهرا بود، این را دلیل محکمی برای دفاع از برای خودش بیان می‌کرد. طولی نکشید مقدمات سفر خود را فراهم کرد و راهی شد. طوری آماده شده بود که انگار فقط برای زیارت آن بانو می‌رود و هیچ هراسی از جنگ با دشمن ندارد. مدتی در سوریه همراه برادران عراقی مشغول مبارزه با دشمنان اسلام بود بعد هم که اوضاع در عراق بحرانی شد، خود را به عراق رساند. ♨️از آنجا که سابقه و تجربه زیادی در بسیج مردمی داشت، شروع کرد به جذب و جمع آوری نیروهای مردمی عراق تا لشکر برگرفته از سادات نور را تشکیل دهد و هم زمان آموزش و سازماندهی آن را آغاز کرد. زیاد به خانه نمی‌آمد اگر هم سری می‌زد نیامده برمی‌گشت. مدتی بود که سید را خیلی کم می‌دیدم و بیشتر ارتباط من با ایشان تلفنی بود. آخرین تماسی که با سید داشتم خبر شهادت یکی از بهترین دوستانش یعنی را به او دادم. چنان از شنیدن این خبر ناراحت شده بود که با صدای بلند گریه میکرد. من هم گریه کردم وقتی آرام شد از او پرسیدم سید جان کی به ایران برمی‌گردی؟ با صدای لرزان و ضعیفی جواب داد که دیگر برنمی‌گردم یا شهید می‌شوم یا جنگ تمام می‌شود. بعد از آن روز دیگر سید را ندیدم تا اینکه در مجلس چهلم شهید هلیسایی و شهید کجباف خبر شهادتش را به من دادند. بعدها فهمیدم که در در حالی که از حرم امامین عسکریین دفاع میکرد با اصابت یک ترکش کوچک درگردنش به شهادت رسید. 📸همسر شهید مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam