#سالگرد_شهادت
از عراق که برگشت حال و هوای دیگری داشت. گاهی دور و برم میچرخید و میگفت: مادر تو از آن مادرهایی هستی که طاقتش را داری من باید بروم، من موندنی نیستم، عراق، سوریه … هر کجا باشد میروم. بی تابی نکن. تو اهل روضههای کربلایی هستی، میدانی که حضرت زینب چه کشید، باید مثل اهلبیت صبور و خوددار باشی. گاهی دستهای خواهرانش را میگرفت و میگفت: این دستها خیلی ظریفه، طاقت شلاق نداره، صورتش طاقت سیلی نداره، حضرت رقیه چطور تحمل کرد …
گاهی میگفت مادر راضی نباشی، شهادت من امضا نمیشود. من برای دفاع از حریم امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) میروم اما شهادت انتهای سرنوشت من است. اگر ذرهای نارضایتی در قلب نازنین تو باشد گره کار من باز نمیشود.
بارها میگفتم راضی هستم، ولی وقتی از جبههها بر میگشت میگفت: دیدی مادر کارم گیره، راضی باش.
روزی از همین روزها مقابلم نشسته بود نان، خرما و ماست میخورد که خیلی دوست داشت، باز هم صحبت رفتن و پریدن از بام دنیا میکرد. از خوردن بازماند و از من سه بار قول گرفت که راضی باشم به رفتن و شهادتش …
📸شهيد مدافع حرم
#رضا_عادلی
#اهواز
🗓 شهادت ۱۲ بهمن ۹۴
📿شادی روحشان
#صلوات
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔
@basijiyanegomnam