دل حاج رضا از پیش‌روی تکفیری‌ها به سمت حریم عقیله بنی‌هاشم خون بود، همیشه ناراحت و نگران بود، تا اینکه یک شب خواب دیده بود که مرگش به شهادت ختم می‌شود، اما اینکه کجا و چگونه برایش مشخص نبود. حاج رضا از درد پاهایش رنج می‌برد و از طرفی ۵۸ سالش بود و با این شرایطی که حاج رضا داشت از لحاظ سنی یک سری محدودیت‌هایی برای سوریه رفتن برایش به‌وجود می‌آمد. تصمیم حاج رضا برای رفتن به سوریه برای ما نه تعجب برانگیز بود و نه یک تصمیم جدید، با توجه به روحیات و خلقیات حاجی هر لحظه تصمیم‌های انقلابی و اعتقادی را از ایشان پیش‌بینی می‌کردیم. وقتی هم‌رزمان و دوستانش از حاج رضا پرسیده بودند که چرا با این سن و سال راهی دفاع از حریم اهل بیت علیه‌السلام شده‌ای؟ ایشان گفته بودند: لبیک به ندای ولی امرم و من به فرمان ولی امرم حتی جان خودم را هم فدا می‌کنم. بعد از پیگیری‌های بسیار زیاد حاج رضا و آزمون‌های سختی که از ایشان گرفتند، راهی سوریه شد. ناگفته نماند علی‌رغم میل باطنی‌اش تمامی موها و ریش‌هایش را از ته زده بود که نکند به خاطر سفیدی مو و ریشش مانع مدافع شدن ایشان بشوند. وقتی بچه‌ها پرسیدند اگر با این شرایط هم برای اعزام تأیید نشوی گفت موها و محاسنم را رنگ مشکی می‌کنم تا مشکلی برایم پیش نیاید. تا کنون نه من و نه بچه‌ها ایشان را بدون محاسن ندیده بودیم و وقتی برای اولین با ایشان را بدون ریش و مو دیدیم هم متعجب شدیم و هم برای‌مان جالب بود. 📸شهید مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam