💢 اولین بانوی شهید مقاومت خرمشهر
🔺جنگ که شروع شد با وجود مهاجرت خانواده در کنار برادرانش ماند. تا از شهر دفاع کند. او در مکتب قرآن خرمشهر در کنار چند نفر از خواهران مشغول شد. تمام اجناسی که با کامیون به خرمشهر میرسید، از قبیل مواد غذایی و دیگر اقلام خوراکی به همراه دوستش شهناز محمدی آنها را روی دوششان میگذاشتند و در انباری جاسازی میکردند.
🔺شب قبل از شهادتش با گروهی دیگر از خواهران دور هم جمع شده بودند. آن شب شهناز لباس سفیدی پوشید و چادر سفیدی به سر کرد. با تعجب از او پرسیدند: در این آتش و خون، پوشیدن لباس سفید چه معنایی دارد؟
🔺او جواب داد: آدم وقتی خوشحال است بهترین لباس هایش را میپوشد. بلند شوید دو رکعت نماز بخوانیم و چند عکس یادگاری بگیریم.
🔺روز موعود فرا رسید هشتم مهرماه ۵۹ شهناز به همراه دوستش شهناز محمدی در حال انتقال مواد خوراکی به رزمندگان بودند. در بین راه با دیدن یک رزمنده مجروح که در چهارراه گل فروشی خرمشهر بر زمین افتاده بود از خودرو پیاده شدند. تا به او امداد برسانند. همین که به طرف مجروح رفتند خمپاره ای به آنجا اصابت کرد، حاجی شاه به همراه دوستش شهناز محمدی مظلومانه به شهادت رسیدند. ترکش مستقیما به قلبش اصابت کرده بود.
🔺مادر، غریبانه دختر عزیزش را کفن و دفن کرد. در آخرین دیدار کفن شهناز را کنار میزند و میگوید: شیرم حلالت. تو نذر حضرت زهرا س بودی. فقط یک خواهش از تو دارم؛ دعا کن در این جنگ پیروز شویم و دل امام (ره) شاد شود.