تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی. این دو دو تا چهارتای عشق است. میان ما و بطلمیوس چه فرق است وقتی که او زمین را مرکز کائنات می‌دانست و ما، «منیّت» را اساس جهان‌بینی‌؟ ما این‌سوی حجاب ظلمانی نفس اسیریم و شهید آن‌سوی حجاب نورانی روح ایستاده و به آزادگی رسیده. بله ما با هم خیلی فرق می‌کنیم. بقا مختص ذات اوست؛ یابن آدم! اسمع! افهم! ماسوی را برای فنا آفریده‌اند. فرق است میان دست و پا زدن در جیفه‌ی دنیا و دست و پا زدن در خون اولیا. این یکی باتلاق اسفل‌السافلین است و آن یکی سکّوی معراج قاب قوسین. هیچ جنبنده را از تیغ دروگر مرگ زنهار نیست، اما چگونه شهید حیثیت مرگ را به بازی می‌گیرد آنگاه که گلوله و آتش و تیر را تنگ به آغوش می‌کشد؟ ای شهید! کجا به تو کیمیاگری آموخته‌اند که زهر هلاهل مرگ را در کام خود احلی من العسل می‌کنی؟ چگونه زمهریر سرد فنا را با سلسبیل مطبوع بقا طاق می‌زنی؟ این موت اختیاری است یا کوچ انتخابی؟ نمی‌دانم. هر چه هست، شهادت جایگاه سِر است و شهید محرم راز. قسم به عصر که ما در خسارتیم. بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟ ای خسرو شهیدان عالم! ای لنگر آسمان و زمین! ای دردانه‌‌ی بی‌مثال خلقت! ای حرارت فزاینده‌ی عشق در طول سده‌ها و هزاره‌ها! ای نشسته بر اریکه‌ی سفینه النجاه! ای حسین! آغوش تو برای تشنگان شهادت باز است؛ به وسعت دنیا، به وسعت عقبی. ما را تشنه کن. ما را کشته خواه. ما را به آغوش کش. ما را زنده کن. ✍🏻 https://eitaa.com/basijsedasima