کاش دورانمان کمی عقب تر بود مثلا یک قرن! من چادرِ گلدار سرَم میکردم و تو با چند نان سنگک تازه، سرِ کوچه می ایستادی تامن از کنارت رد شوم و تو با تمام جسارتت به من نان داغ تعارف کنی من نگاهم را نجیبانه می دزدیدم... و تو عاشق تر می شدی به این منِ دست نیافتنی... مال آن دوران اگر بودیم... برای دلبری از تو آبگوشت های جانانه روی اجاق ، بار می گذاشتم... که بویِ دلبرانه اش تا خانه ی شما بیاید و تو بیشتر از همیشه عاشقم شوی... تا مادرت بازهم از نجابت و خانمیِ دخترِ چادرگلی بگوید و تو قند در دلت آب شود و از شرم و وَقارت، سرخ و سفید شوی و سرت را پایین بیندازی... مالِ آن دوران اگر بودیم تو برای یک لحظه دیدنم با تمام جهان می جنگیدی...! چقدر حیف که مالِ آن دوران نیستیم... مال آن دوران اگر بودیم؛ کوچه ها پر می شد از مردانی که دلشان می تَپید به خانه برگردند و زنانی که تمام کوچه را برای آمدنِ مرد عاشقشان ، آب و جارو میکردند....😢😍🌻