یک نفراز طلاب نقل کرد:
درصحن امام حسین نشسته بودم و
مردی درکنارمن ایستاده بود.
ایت الله اصفهانی بااصحابش ازحرم خارج شدند وصحن مطهرراازتل زینبیه
ترک گفتند.
آن مردی که کنارم ایستاده بود، آهسته گفت: بروم وسیدرادرگوشش دشنام بگویم.
آن مرد، دنبال سید حرکت نمود، بعداز
لحظاتی، باچشم گریان برگشت.
علت راپرسیدم.
پاسخ داد:من سیدرا(آهسته) تادرب
منزلش دشنام دادم.
اما همینکه درب منزلش رسیدم، سید
فرمود:همین جاتوقف کن من باشماکاری دارم! وداخل منزل شد.
طولی نکشید ازمنزل خارج شدوفرمود:
این پولها رابگیر وهرموقع تنگ دست شدی به مامراجعه کن!
مطلب دیگر اینکه:
من آمادگی دارم، هرگونه دشنام وناسزایی را بشنوم!!
ولکن تقاضای من این است که:عرض وناموس مرا مورددشنام قرارندهی.
حیات جاودانی ص۱۱۷