هدایت شده از جوانان توحیدی
داستان از اینجا شروع شد که.. چند تا ذهن پر از سوال و سردرگم تو این دنیای وانفسا و شلوغ دلشون تنگ خدا شد.. کتاب پشت کتاب.. به امید پیدا کردن روزنه ای .. از این کلاس به اون کلاس.. بنا به قاعده ی لَئِن شَكَرتُم لَأَزيدَنَّكُم ما هم شکرگزار بودیم.. الحمدلله رب العالمين ذکر لبمون بود... اما.. ما دنبال خدای بی‌نهایت بودیم و قلب تشنمون سیراب نمیشد.. شنیده بودیم هرکس با تمامِ تمامِ قلبش هدایت رو از خدا بخواد، خدا تو آغوشش میکشه.. پناه بردیم به دامان امام مهربانی ها؛ علی بن موسی الرضا علیه السلام.. دیدیم اونچه که شنیده بودیم.. پناه عالمیان پناهمون داد.. حس کردیم یه نوری داره قلبمون رو روشن میکنه.. احساس کردیم بعد تمام دویدن ها حالا ما ابتدای یک جاده قرار گرفتیم.. چراغ دادن دستمون.. نشونمون دادن انتهای این جاده همونیه که ما سرگردونش هستیم.. به وجد اومدیم..شگفت زده شدیم.. سرمست شدیم.. قلبمون به تپش افتاد.. و به لطف امام رئوف مسافر سفر بی نهایت شدیم.. @javananetowhidi