💕💕 برادران یوسف نزد پدر رفتند و گفتند عزیز مصر از ما خواسته که اینبار برادر کوچکمان را با خود ببریم تا غله بشتری به ما بدهد ، یعقوب به چند دلیل با اینکه می ترسید خاطره یوسف تکرار شود با رفتن بنیامین موافقت کرد یعقوب وقتی اصرار آنها را دید از آنها قول محکم گرفت که بنیامین را برگردانند مگر حادثه ای آنها را احاطه کند««الا ان یحاط بکم»» ولی دلایل دیگری هم بود اینکه حسدی که آنها به یوسف داشتند به بنیامین نداشتند دیگر اینکه سن برادران بالاتر رفته بود و دوران جوانی و خامی را پشت سر گذاشته بودند و زمینه حسد ورزی کودکانه منتفی بود و هر کدام صاحب عائله شده بودند و از طرفی قحطی و کمبود باعث می شد که برای کسب معاش به هر وسیله ای متوسل شوند لذا یعقوب با احتیاط با ارسال بنیامین همراه پسران موافقت کرد