♦️▪️▪️ مریم مجبور شد به مکانی دور دست برود
««مکانا قصیا»»
می گویند آنجا همان شهر ناصره است ،با خود می گفت بهر حال زمانی که به دنیا بیاید مردم او را خواهند دید ،و زکریا که پیامبر است و سرپرست من بوده چگونه برای مردم توجیه کند؟ ولی از آنطرف به حمایت خدا امیدوار بود چون به او مژده پیامبر موعود را داده بودند
درد زایمان اورا به کنار
نخلی خشکیده ««جذع النخلة»» کشید
می دید لحظه سرزنشها رسیده
می گفت کاش مرده بودم و فراموش شده بودم ««نسیا منسیا»»
بدون قابله بدون آب و غذا بدون محل استراحت با این فشار روحی
ناگهان ندایی از پایین پا آمد که غمگین نباش خدا چشمه آبی قرار داده ««,تحتک سریا»»
و بعد ندا آمد درخت خشکیده را تکان بده تا برایت رطب تازه بریزد
📣نکته از همین جا معلوم میشود برای خانمی که تازه وضع حمل می کند خرما خوب است و اینکه باعث آرامش نوزاد میشود