☘️💝☘️ موسی از قلمرو حکومت مصر بیرون آمد و به سوی شهر مَدْیَن جایی که شعیب بود رفت موسی هنگام ورود به شهر مدین جماعتی را دید که گوسفندان خود را بر سر چاه آبی ، آب می دادند و در کنار آنها دو زن ، با حیا و مظلومانه ایستاده بودند و گوسفندان خود را منع می کردند که به چاه نزدیک نشوند دیدن مظلومیت افراد برای موسی قابل تحمل نبود پرسید چرا شما گوسفندانتان را آب نمی دهید گفتند ما صبر می کنیم تا چوپانان بروند بعد آب بدهیم و افزودند که پدر ما پیر و سالخورده است ««شیخ کبیر»» او قادر نیست بیاید و گوسفندان را آب بدهد موسی گوسفندان آنها را آب داد و به درگاه خدا دعا کرد که خدایا هر خیری از طرف تو برسد من به آن نیازمندم دعای موسی فورا اجابت شد چون او نیاز به مسکن و تغذیه و معلم توانا و همسر داشت