📌 گاهی نیاز است با چماق کسی را نجات دهی! روایت عجیب از شگرد مردم محلی برای نجات مسافران از سیل استهبان ... 🔹رضا علیپور یکی از روستاییان: فریاد زدم سیل. هیچ‌کس توجه نمی‌کرد. اصرار کردم و دیگر داشتم التماس‌شان می‌کردم. بعضی‌ها حتی به شوخی می‌گفتند چیزی زدی! 🔹توجهی نمی‌کردند به هشدارهایم. مجبور شدم با سنگ شیشه ماشین‌ چند جوان را بشکنم. دنبالم کردند. تا اینکه دقیقه‌ای بعد، سیل آمد و ماشین و وسایل‌شان را با خود برد. خیلی شوکه شده بودند. 🔹مهرسانا و ماکان از مفقودان نیز خواهر و برادر بودند. مادرشان برای برداشتن لباس به داخل ماشین می‌رود که سیل پدر خانواده به همراه فرزندانش را با خود می‌برد. 🔹نادر امید یکی دیگر از روستاییان: با پدر و برادرم رفتیم سمت رودخانه. در آنجا حداقل ۲۰۰، ۳۰۰ نفر حضور داشتند. مجبور شدیم با چوب و چماق سراغ‌شان برویم چون اصلا به حرف‌مان باوری نداشتند. 🔹 به پدر خانواده‌ای گفتم سیل در راه است، قبول نمی‌کرد. مادر شک کرده بود. گفتم خودت بیا بالا و ببین. مادر خانواده به سمت بالا آمد و همان لحظه سیل به پدر و دو فرزندش امان نداد و آنها را با خود برد. 💥 بصیر 💥 ♻️ @basire_basir ♻️